در وجود همه ما این باور وجود دارد که میتوانیم در یک سطح مشخص اجرا داشته باشیم یا در چالش های فیزیکی و یا ذهنی خاص به اهداف مشخصی برسیم. این باور ، خود باوری ،اساساً ارزیابی شخصی توانایی هایمان است و الزاماً بازتاب ان چیزی نیست که ما واقعا می توانیم به آن برسیم یا به آن رسیده ایم . اگر چه در تحقیقات به خوبی نشان داده شده است که این باور درباره توانایی هایمان در رفتار و سطح اعتماد به نفسمان اثر میگذارد . برای مثال ، افراد اگر موفقیتشان در کاری را باور داشته باشند تمایل بیشتری به انجام آن دارند اما عموماً از انجام کاری که در آن خود اثر بخشی کمی وجود دارد ، پرهیز می کنند. خود اثر بخشی کم می تواند باعث شود افراد کارها را سخت تر از آنچه هست ببینند و اغلب به برنامه ریزی ضعیف و استرس بالا منجر می شود . 

باندورا ، نویسنده کتاب خود اثر بخشی (تمرین کنترل) با موفقیت نشان داد افرادی که خود اثر بخشی بالایی دارند معمولاً اعتقاد دارند که زندگی خود را تحت کنترل دارند . از سوی دیگر ، افرادی که خود اثر بخشی پایینی دارند ممکن است زندگیشان را دور از کنترل خودشان ببینند و به مرور زمان روی اعتماد به نفسشان تاثیر می گذارد. باندورا میگوید : اخیراً یک هفته را در سرباز خانه ای در لهستان و در حومه بوداپست سپری کردم و به همراه مربی ام فنون دفاع را تمرین کردم و برف غیر منتظره ، غذا و دوش های گرم و سرد پایگاه را تحمل کردم . در طول هفته گذشته یک جوخه مهمان از واحد ضد تروریستی لهستان به مدت نصف روز با ما تمرین کرد . آنها به تمرینی که می دادند علاقمند شدند . به این دلیل که قبلاً با تعدادی از افراد پلیس و واحدهای نظامی تمرین کرده بودم ، برایم بسیار جالب بود که ببینم این افراد چطور حرکاتشان را انجام می دهند. آنها تقریباً شبیه اعضای دیگر واحد ها بودند که قبلاً با آنها تمرین کرده بودم . آنها به سه دسته تقسیم می شوند : گروه اول ، کسانی هستند که سابقه ورزشهای رزمی ( در اینجا ، کاراته ) دارند و بنابراین مهارتهای مبارزه ای واضحی به نمایش می گذارند . گروه دوم ، کسانی هستند که تمرین کمی داشتند و یا اصلاً تمرین نکرده اند اما توانایی ذاتی دارند و حرکات را یاد گرفته اند . گروه سوم ، هیچ تفاوتی با مبتدیان در کلاسهای رزمی معتدلی ندارند . این گروه سوم بود که نظر من را جلب کرد و توجه بیشتری به آنها کردم . آنها آماده ، با پشتکار ، متمرکز بودند و مهارتهای اسلحه ای خوبی هم داشتند ، اما آنها تقلا می کردند ، دقیقا مثل مبتدیانی که در ورزشهای رزمی با الفبای دفاع حمله و ضربه مشکل دارند و علیرغم نزدیک بودن من به این افراد مسلح ، مدام فکر میکردم وقتی این افراد در یک شرایط واقعی قرار بگیرند که نتوانند از اسلحه هایشان استفاده کنند ، چه کار میکنند ؟ چیزی که به ویژه نظر من را جلب میکرد این بود که دقیقا همین باعث نگرانی بسیاری از این افراد است . چه در این واحد و چه هرکدام از افرادی که با آنها صحبت کرده ام .

نگرانی آنها قابل فهم است زیرا با خلافکاران سر و کار دارند . نگرانی آنها فقط بیشتر می شود که آنها باید مهارتهای مختلفی را در نقشهای چند گانه شان تمرین کنند . در حالیکه زمان بسیار کمی برای تمرین خوب و مداوم در فنون دفاعی باقی مانده است.

از اینجا نکته ای به دست می آید که من به شاگردان معمولی نیز می گویم : شما در احساس نگرانی در مورد مواجهه با شرایطی که آمادگی آن را ندارید ، تنها نیستید . دانستن اینکه این مبارزان برجسته غیر ممکن است درباره تواناییشان در مقابله های تن به تن نگران باشند ، به شاگردانم کمک میکند که ترس را در واقعیت قرار دهند.

اگر این پلیسهای مسلح و پرسنل نظامی این احساسات را داشتند ، شما نباید اجازه دهید که احساسات مشابه باعث شود خودتان را دسته کم بگیرید . چیزی که درباره خود اثربخشی در برخی از این مبارزان برجسته کشف کرده ام ، من را به نکته دوم و کاملا جداگانه ای می رساند : بسیاری از پلیسهای ویژه و یا گروه های نظامی از تمرین فنون دفاعی مداوم بهره نمی برند (باورتان می شود؟!) به نظر من آنها باید این تمرین ها را داشته باشند . صرفنظر از اینکه آیا تحلیلی از گزارش وقایع نشان می دهد که چنین مهارتهایی اغلب استفاده می شوند یا نه . این افراد می بایست با اعتماد به نفس بسیار بالا کار کنند . اگر نشان از استفاده کم این مهارتها باشد -- اما زمینه ذهنی خوبی برای دیگر مهارتهای مورد نیاز و استفاده آنها باشد -- آیا ارزش زمان گذاشتن ندارد ؟